محسن پزشکیان (زادهٔ ۶ بهمن ۱۳۲۶ در کازرون – درگذشتهٔ خرداد ۱۳۵۸) معلم، نویسنده، مردم شناس، نمایشنامهنویس، بازیگر تئاتر، زندانی سیاسی، طراح، کاریکاتوریست، مجسمهساز، خطاط، نقاش و شاعر معاصر ایرانی بود.
تولد و تحصیلات
محسن پزشکیان در روز سهشنبه ۶ بهمن ۱۳۲۶ خورشیدی در کازرون زاده شد. وی که تا ۱۴ سالگی در کازرون زندگی و تحصیل میکرد، در سال ۱۳۴۰ برای ادامه تحصیل به تهران رفت. در ۱۵ سالگی به خاطر تسلّط بر طرّاحی به عنوان طراح مراکز تربیت معلّم حرفهای ارتش استخدام شد و آثاری نیز، در انتشارات آن سازمان از خود به جا گذاشت. او در پایان سال اوّل دبیرستان به بوشهر رفت و به ادامهٔ تحصیل پرداخت. وی تحصیلات کارشناسی را در رشتهٔ زبان و ادبیات فارسی دانشگاه تهران به پایان رساند و پس از پایان خدمت سربازی در دبیرستانهای کازرون مشغول تدریس شد.
فعالیتهای سیاسی و زندان
از جمله فعالیتهای سیاسی و اجتماعی وی میتوان به نمایشنامهای با رنگ و بوی سیاسی اشاره کرد که در دانشگاه تهران بازی کرد. او به دلیل شرکت در فعالیتهای سیاسی و اجتماعی در حدود یک سال در زندان اوین و قزلحصار تهران به سر برد. اشعارش (که اغلب در سالهای ۱۳۴۸ تا ۱۳۵۸ سروده شده) نیز غالباً رنگ و بوی سیاسی دارند.
نگاهی به شش دفتر مجموعه اشعار محسن پزشکیان
نگاهی به آثار او به خوبی، یکپارچگی و یکدستی زبان و تنوع تجارب شعری و تسلط او را بر اصول و مبانی شعر قدیم و جدید نشان میدهد و جایگاه او را به عنوان یکی از شاعران پیش گام و برجسته تثبیت میکند و در قیاس با بسیاری از شاعران متعهد آن زمان اشعار پزشکیان یک سروگردن بالاتر میایستد.
پزشکیان، در تجربه کردن و سرک کشیدنهایش به آفاق شعر امروز ایران با اشعار برخی شاعران بزرگ معاصر آشنایی و الفت خاصی داشتهاست و به خصوص در دو دفتر اول کتاب این حالت تجربی مشهود است. چنانکه از همان شعر آغازین کتاب دل بستهٔ سهراب سپهری و خیالات نازک اوست. در دفتر دوم گاه گداری نشانههایی از توجه شاعر به زبان و لحن مهدی اخوان ثالث دیده میشود، گرچه بسیار کمرنگ و گذرا. در دفتر سوم پزشکیان به تدریج خود را از افسون وزنهای گوش نواز و پایان بندیهای تمیز و رعایت دقیق اسلوبهای نیمایی میرهاند و گوشه چشمی نیز به تجارب و آزمونهای فروغ فرخزاد در شکست اوزان نیمایی دارد. شاعر در دفتر پنجم، که حاوی واپسین سرودههای اوست، از زبان نسبتاً ورز یافته و تثبیت شدهٔ خود در بیان عصیانها و اعتراضهای اجتماعی بهره برده است. این زبان اما، همچون اغلب شعرهای میانهٔ دههٔ پنجاه در مواردی، سخت وام دار احمد شاملو است. از اقسام شعر، اگر چه پزشکیان به شعر نو نیمایی گرایش بیشتری دار د، چیرهدستی او در قالب کهن مثل غزل و رباعی، و به ندرت مثنوی و قصیده، یادکردنی است. غزلهای اولیهٔ شاعر حاکی از علاقهٔ او به مفاهیم تغزلی با عنایت به شیوهٔ سخن سرایی سعدی است، اما به تدریج گرایش او به مفاهیم اجتماعی عمق و تازگی خاصی به غزلهای نو کلاسیک او بخشیده است و از این لحاظ و با توجه به جدیت و پیگیری شاعر طی یک دهه فعالیت مستمر شاعری در قالب غزل میتوان پزشکیان را از کسانی دانست که در دههٔ پنجاه در احیای این قالب سنتی و تلفیق آن با دستاوردهای نو گرایانه همت گماردهاند. گو اینکه، به لحاظ انتشار نیافتن شعرهایش در زمان سرایش نمیتوان برای او نقشی تأثیرگذار قائل شد. البته با توجه به آشنایی شاعر همشهری اش، نصرالله مردانی، با توجه به شعرهای او به ویژه در حوزهٔ غزل نو میتوان گفت پزشکیان بهطور غیرمستقیم در احیای قالب غزل در دههٔ شصت نقش داشته و تجربههای او از طریق مردانی به نسل بعد، که نسل اول انقلاب بودند، منتقل شدهاست.
زبان پزشکیان در غزلهایش زبانی تراش خورده و پر انرژی است. غزلهای اولیهٔ شاعر، در دفتر اول و دوم، رنگ و بویی رمانتیک و شخصی دارد، با اوزانی نرم و نسیم گونه اما، به مرور (از نیمههای دفتر دوم)، صبغهٔ اجتماعی غزلهای او روشنتر و پر رنگ تر میشود. غیر از غزل، بیشترین گرایش شعری پزشکیان در قالبهای قدیم و رباعی و دوبیتی است. البته، رباعیات و دوبیتیهای او، به رغم شور و فروزندگی شاعرانهای که دارند، همپای غزلهای او نیستند؛ ولی از کنار کوششهای شاعر در احیای این دو قالب کهن نباید بی اعتنا گذشت و نام پزشکیان را باید در زمرهٔ آن دسته از شاعران نو پرداز معاصر یاد کرد که سعی در دمیدن روحی تازه در پیکر فرسودهٔ شعر کهن فارسی داشتهاند. حرکتی که با رباعیات سیاوش کسرایی آغاز شد در رباعیات منصور اوجی تثبیت شد و با رباعیات شاعران دورهٔ انقلاب همچون سید حسن حسینی و قیصر امین پور، در نیمهٔ نخست دههٔ شصت، به اوج خود رسید.
در سرتاسر پنج دفتر شعر محسن پزشکیان، رویکرد شاعر به واژگان بومی و استخدام آنها در شعرهای نو به خوبی نمایان است، حال و هوایی که یادآور شعرهای جنوبی منوچهر آتشی نیز هست. اقامت شاعر در بوشهر، زادگاه آتشی، مُهر تأییدی پای آشنایی نزدیک او با فضای شعرهای آتشی میگذارد.
غزل نو کلاسیک
با بررسی آثار پزشکیان میتوان وی را حلقه اتّصال غزل بازگشتی و غزل نوکلاسیک دانست در کارنامه شعری پزشکیان، غزلهایی با ویژگیهای ساختاریِ غزل نوکلاسیک در کنار غزلهای متمایل به زبان بازگشتی، دیده میشود و خوشبختانه تاریخ سرودن تعدادی از آنها ذیل آن آمده و نشان میدهد قبل از چاپ اولین غزلهای نیستانی و منزوی سروده شدهاند از جمله غزلی است، سروده شده در خرداد ۱۳۴۸، با مطلعِ
تو لالهای و به دشت سراب میرویی | عروس شهر خیالی، به خواب میرویی |
یا غزل زیر، که سروده بهمن ۱۳۴۹ است
تو عطر محرم دشتی، نسیم عریانی | تو بوی باکرة خلوت بیابانی |
بدین قرار، شاید بتوان مدعی شد که برخی غزلهای پزشکیان اولین رگههای نوکلاسیک را در خود دارد.
سانحه رانندگی
وی در سال ۱۳۵۸ در سن ۳۲ سالگی در سانحه رانندگی کشته شد.
شاعر پیشگام اما ناشناخته
وی به سه دلیل تا سه دهه بعد از فوتش ناشناخته ماند:
- کم کیفیت بودن نوارهای ضبط شده از او
- فعالیتهای سیاسی اش در ۱۰ سال قبل از انقلاب اسلامی ایران و مرگ زودرسش پس از پیروزی انقلاب که فرصت چاپ دفاتر شعر و آثار هنری اش را از او گرفت.
- وفاداری اش به سبک محلّی
با این وجود او در کازرون همواره شناخته شده بودهاست. تاکنون هم یک خیابان و یک مدرسه و یک هنرستان در سطح شهر کازرون به نام او نامگذاری شده؛ و یادوارهای نیز در آبان ماه ۱۳۷۸ در کازرون با حضور شاعر معاصر منوچهر آتشی برای وی برگزار شده. در این یادواره از او به نام شهید یاد شده. زیرا او در شعر «شهادت» که نیمی را در شب و نیمی را در روز سفر به قم سروده چنین آورده: «در گیر و دار خویش و خدا بودم، که ناگهان، صدای خشک دندههایم را، در حال خرد شدن، در زیر پای اژدهای آهن، بر آسفالت شنیدم، و نهنگ دریای شهادت شدم.» از جمله غزلیات مشهور وی به لهجهٔ محلّی، غزل «حضرت کازرونی» ست که در آن مردم این شهر را به اتّحاد دعوت کرده. مطلع شعر چنین است:
حَضَرات کازرونی بِیلیم گِلِه پیش هم نَکنیم | دِ بَسَن یکی وُ دوتُ کَمُ و بیش هم نکُنیم |
برخی از شعارهای مردم کازرون که به صورت شعر در تظاهرات و راهپیماییهای ایام مبارزات انقلابی به مناسبت حوادث روز فریاد میشد؛ توسط محسن پزشکیان سروده شده بود. او برخی از اشعار خود از جمله «چراغان»، «جنونم»، «باران» و «لالایی» را نیز در زندان سروده است.علاوه بر اینها شعر «لالهزار شهیدان» از سرودههای پزشکیان در اوج مبارزات انقلابی توسط برخی از مبارزین در مسیر راهپیمایی خوانده شد. این شعر با ابیات زیر آغاز میشود:
پرلاله و گل گشته زمین همچو بهاران | از خون شهیدان | |
بیداد از این گونه که کردهست به دوران | با خلق مسلمان | |
مردان خدا کشتهٔ تیرند به میدان | یا مانده به زندان | |
… |
ارتباط نزدیک با شاعران مطرح جنوب
حسین پزشکیان برادر محسن پزشکیان از ارتباط بسیار نزدیک او با منوچهر آتشی، علی باباچاهی و،محمدرضا نعمتی زاده و برگزاری جلسات شب شعر در منزلشان توسط این شاعران و دیگر شعرای مطرح جنوب خبر دادهاست.
نصرالله مردانی نیز که ارتباط نزدیکی با محسن پزشکیان داشتهاست، تحت تأثیر غزلهای نو پزشکیان، به سرودن غزل روی آورد و نامش را در میان احیا کنندگان غزل در دهه شصت به ثبت رسانید.
گفتهها و نوشتههای شاعران و نویسندگان دربارهٔ محسن پزشکیان
حبیبالله بهزادی در سال ۱۳۵۹ در شماره ۱۳۰ روزنامه خبر جنوب دربارهٔ محسن پزشکیان چنین مینویسد: «از صفات برجستهٔ محسن، احساس عمیق او برای محرومان و سیه روزان جامعه بود. به این انگیزه، ضمن تحصیل در دانشگاه، در شبهای سرد تهران، کت و کفش و موجودی پول خود را به گرسنگان و پابرهنههایی که در گوشه خیابان به انتظار مرگ، خوابیده بودند، میبخشید و با پای برهنه و نیمه لخت، به خانه برمیگشت و از شدّت اندوه، گرسنه میخوابید. به سخن دیگر، زیبایی خلقت در حد شگفتی در محسن متجلّی بود.»
منو چهر مظفریان دربارهٔ او مینویسد: «متوجه شدم که بار دیگر در خارستان جنوب گلی روییده که مشام جانها را نوازش میدهد شاعری پا گرفته که سخنش با همه لطافت خاری است که بر چشم دشمن مینشیند و عقدهٔ دل دوست را میترکاند و او را به تلاش توفنده وامیدارد.»
محمدمهدی مظلومزاده، در ویژهنامهٔ بومیسرود مجلهٔ شعر حوزهٔ هنری سازمان تبلیغات (سال ۱۳۷۶) یادداشتی کوتاه در باب زندگی پزشکیان نوشت که همراه با آوانویسی و ترجمهٔ چهار غزل کازرونی او منتشر شد.
انجمن ادبیهنری بیشابور کازرون در سال ۱۳۷۸، یادنامهای با عنوان عطرِ تر باران با مقدمهٔ حسین عسکری منتشر کرد. این جزوهٔ سیصفحهای شامل ۱۲ غزل کازرونی، یک دوبیتی، و شعر «تاب نسیم» و بخشی از شعر «رود گرمرفتار» بود که همه از نوار یادشده، پیاده شده بود.
محمدجواد بهروری نیز چهار غزل کازرونی او را همراه با برگردان شعرها در مجموعهٔ گلهای شهر سبز منتشر کردهاست.
دکتر سید جعفر حمیدی در کتاب استان زیبای بوشهر مینویسد: «در دهه ۴۰ که نسل دوم شاعران بوشهری پا گرفت، هر هفته و هر ماه نام و شعرشان در مجلات ادبی کشور مثل فردوسی، خوشه، نگین، صبح امروز و حتی کتاب هفته و کتاب کیهان، همچنین در صفحات ادبی مجلات روشنفکر زیر نظر فریدون مشیری، امید ایران زیر نظر محمد عاصمی، تهران مصور زیر نظر حسن شهرزاد، تماشا زیر نظر منوچهر آتشی، و بسیاری نشریات دیگر به چاپ میرسید. تعدادی از شاعران این نسل در محافل ادبی و شبهای شعر که در بوشهر و گاهی در گناوه، برازجان، خورموج، دیر و خارک تشکیل میشد اشعار خود را قرائت میکردند که با استقبال فراوان همراه میشد: علی باباچاهی، عبدالرسول حامدی، پرویز پروین، شیرزاد محمد آقایی، ایرج شمسی زاده، ابوالقاسم ایرانی، محمد رضا ایرانی، مهدی رستگار، محسن پزشکیان، محمد بیابانی، رحمان کریمی، عبدالمجید زنگویی، خورشید فقیه، اسکندر احمدنیا، عبدالباقی دشتی نژاد، جمشید افروز، پرویز هوشمند، عبدالکریم سینا.
دکتر عباس زریاب خویی، محمد تقی دانشپژوه، مصطفی مقربی، دکتر منوچهر ستوده و دکتر ایرج افشار در جلد ۳۰ فرهنگ ایران زمین غزلی به کازرونی به نام باغ نارنج از محسن پزشکیان به چاپ رساندهاند.
در سال ۱۳۸۵ قیصر امین پور گفت: «کاش این مجموعه در همان سالها منتشر شده بود».
دکتر محمدرضا ترکی در سیصد و نود و هفتمین نشست شورای فرهنگستان زبان و ادب فارسی گفت: «انتشار دیوان اشعار محسن پزشکیان، یکی از نمونههای قابل تأمل شعر پیشگام ادبیات انقلاب اسلامی را فراروی دوستداران شعر قرار میدهد.»
نقد و بررسی شش دفتر محسن پزشکیان در شهر کتاب
در سال ۱۳۹۱ کتاب شش دفتر پزشکیان مورد نقد و بررسی قرار گرفت که صابر امامی، محمدرضا ترکی، علیاصغر محمدخانی، حسین پزشکیان و محمد تمدن در این جلسه حضور داشتند.
محمد تمدن در این نشست گفت: دوستی من با پزشکیان در سال ۴۹ آغاز شد. در همان سالها او در دانشکده ادبیات نمایشگاهی برگزار و طراحیهای خود را عرضه کرد. آن آثار بسیار عالی بودند، به اعتقاد من اگر نسخههایی از آنها در دسترس بود، بسیار مؤثرتر از این اشعار بودند. پزشکیان در آن سالهای خفقان، طرحهایی جسورانه ارائه کرده بود. از جمله طرحی بود به نام ذوالاکتاف؛ در آن صفی از مردمی را تصویر کرده بود که به جای طناب شاپور ذوالاکتاف، لولههای نفت از کتفشان رد شده بود. آن جسارت و البته زمزمهٔ اشعارش در برخی محافل، باعث شد که رژیم به او حساس و مقدمات زندانی شدنش فراهم شود.
نقد و بررسی اشعار پزشکیان در رادیو
در شهریور ۹۱ اشعار محسن پزشکیان در برنامه اتاق اندیشه رادیو گفتگو مورد نقد و بررسی قرار گرفت.
در شهریور ۹۱ در برنامه شب چراغ رادیو فارس در گفتگو با حبیبالله حسینی میرآبادی به بررسی و شعر خوانی اشعار محسن پزشکیان پرداخته شد.
در تیرماه ۱۳۹۲ در برنامه ققنوس رادیو فرهنگ برنامه شعر خوانی محسن پزشکیان پخش شد که از جمله آن میتوان به شعری که پس از واقعه سیاهکل سروده بود اشاره نمود. همچنین در این برنامه در مصاحبه با دکتر محمدرضا ترکی و با توجه به غزلی مربوط به سال ۱۳۴۹ با مطلع
این بوی توست افسون صد افیون به خود آمیخته است امشب | این موی توست از برج شب رودابه وار آویخته است امشب |
محسن پزشکیان را یکی از مبدعان و پیشگامان غزل نئوکلاسیک دانستند؛ و به این نکته اشاره شد که فضای شعری پزشکیان با فضای شعری شاعران دهه ۴۰ و پنجاه که نوعاً در فضای شعری فریدون مشیری و رهی معیری میسرودند بسیار متفاوت بوده و وقتی اشعار پزشکیان را میشنویم حس میکنیم در آن زمان صدایی جدید متولد شده بودهاست.
بزرگداشت محسن پزشکیان در روز شعر و ادب فارسی
در سال ۱۳۹۱ در روز شعر و ادب فارسی بزرگداشتی از طرف حوزه هنری برای پزشکیان برگزار گردید. این مراسم با حضور تعدادی از شاعران و همچنین سخنرانی امیرحسین فردی، محمدرضا ترکی، مصطفی رحماندوست و محمد تمدن برگزار شد.
در این بزرگداشت مصطفی رحماندوست در خصوص خاطرهای که از پزشکیان در ذهنش بود گفت: من و محسن پزشکیان هر دو در سال ۴۹ وارد دانشگاه شدیم آن زمان به شعرهای محسن حسودیم میشد. یادم هست در یکی از سالهای دوران دانشجویی در زاهدان خشکسالی آمده بود و ما که در آن زمان شور انقلابیگری داشتیم برای کمک به آنجا رفته بودیم. در این سفر و در راه بازگشت، من شعری گفته بودم که هرگز در هیچ کجا هم منتشرش نکردم؛ برای اینکه بسیار بد بود، اما به خاطر دارم که محسن تحت تأثیر آنچه دیده بود شعری بسیار تأثیربرانگیز سروده بود و من در جا حفظش کردم و هرگز از خاطرم نرفت. محسن در زمان دانشجویی برایم معلمی غیرمستقیم بود که وقتی فهمیدم از دست رفته بسیار تاسف خوردم و مطمئنم که اگر زنده میماند بسیاری از قلهها را فتح میکرد.
محمدرضا ترکی نیز در این بزرگداشت با بیان اینکه پزشکیان در ابتدا به گروههای چپگرای روزگار خود گرایش داشت، گفت: تحول روحی در آثار وی مشهود است و گرایش به عرفان و خوانش ابنعربی تأثیر شگرفی در شعر پزشکیان داشت.
و محمد تمدن از همکلاسیهای پزشکیان در بارهٔ ایشان چنین گفت: من و محسن در دوران دانشجویی نمایشنامهای کار میکردیم که به نام صیادان بود نوشته زندهیاد اکبر رادی و به کارگردانی فرامرز طالبی خاطرم است محسن در این نمایشنامه دیالوگی داشت که اهانت به افرادی بود که میخواستند تعدادی از صیادان را استثمار کنند و هر وقت محسن این دیالوگ را میگفت دستش را بلند میکرد و خطاب به عکس شاه ایران که در بالای سن نصب شده بود این دیالوگ را ادا میکرد.
و یوسفعلی میرشکاک ادامه داد: شعرهای فارسی پزشکیان با آنکه حاصل بیش از یک دهه شاعری است در سالهای اولیه چهره آشکاری ندارد. تأثیرپذیری از شاعرانی مانند سهراب سپهری، مهدی اخوان ثالث، احمد شاملو و نیما یوشیج در آثار او مشهود است. آشنایی پزشکیان با محمدرضا نعمتی زاده و منوچهر آتشی باعث شد که اندک اندک محور بومیگرایی و واژههای محلی بر شعرهایش چیره شوند و بتوان به او برای چهره شاخص ادبی شدن امید بست. وی افزود به یقین پزشکیان اگر میماند یکی از درخشانترین شاعران فارسی لقب میگرفت.
جایزه کتاب فصل
علیرضا قزوه در پاییز ۱۳۹۱ جایزه کتاب فصل خود را به محسن پزشکیان تقدیم کرد.
یاد نامه محسن پزشکیان
در خرداد ماه ۱۳۹۲ یادنامهٔ محسن پزشکیان در مجله پنجره به چاپ رسید که فرامرز طالبی، محمد علی شاکری یکتا، محمدعلی اینانلو و محمد تمدن خاطراتی از پزشکیان را بیان کرده بودند. از جمله نمایشهای محسن پزشکیان مانند سیزیف و مرگ، صیادان و خانه بارانی و شعری که پزشکیان برای مبارزان قبل از انقلاب زنده یادان خسرو گلسرخی و کرامت دانشیان سروده بود.
پخش مستند پزشکیان
در تاریخهای ۱۷ و ۲۴آبان ماه ۱۳۹۳ مستند فعالیتهای سیاسی و اجتماعی محسن پزشکیان طی دو قسمت در برنامه «فیروزه» شبکه افق پخش شد.
آثار
آثار محسن پزشکیان شامل تحقیقات، اشعار و نقاشی ها ست:
تابلوهای خط، سیاه قلم، آبرنگ، مینیاتور، پرتره و طرح
- تابلوهای خط
- تابلوهای نقاشی از مناظر محلی و آداب و رسوم، معماری بومی و… – چاپ ۱۳۸۳
- تابلوهای پرتره از چهره افراد
- تابلوهای مینیاتور
- طرحهای سیاسی شامل حدود دویست طرح و کاریکاتور که اغلب مضمون سیاسی دارند
اشعار
- شش دفتر: مجموعه اشعار محسن پزشکیان (۱۳۲۶–۱۳۵۸)، به کوشش عمادالدین شیخالحکمایی و علی میرافضلی، تهران: فرهنگستان زبان و ادب فارسی/انتشارات کازرونیه، ۱۳۹۰شامل چندین شعر به لهجه محلی (کازرونی)، شعر آزاد نیمایی، دوبیتی، رباعی، قصیده، مثنوی و غزل. روحیهٔ انقلابی در اغلب غزلیات وی قابل رویت است. اشعار پزشکیان را میتوان از نظر یکپارچگی زبان، سواد ادبی، تسلط بر اصول و مبانی شعر قدیم و جدید و تنوع تجارب شعری جزء بهترین و قویترین آثار عصرش بهشمار آورد. تسلط او بر قالبهای کهن همچون غزل و رباعی ستودنی است.
- نوارهای ضبط شده از او شامل چند غزل به لهجه محلی، دوبیتی، رباعی، قصیده، مثنوی و سرود پیشنهادی جمهوری اسلامی همراه با آهنگ
کتاب قصهها
- کتاب قصههای مردم کازرون که مشتمل بر ۵۳ قصهٔ محلی.
- کتاب قصههای محلی مردم ممسنی و کمارج
فرهنگ اصطلاحات و ضربالمثلها و سنتهای کازرون
- پنج جلد فرهنگ اصطلاحات و ضربالمثلهای کازرونی. این کتاب برای شناساندن فرهنگ کازرون به مردم ایران در اختیار رادیو تلویزیون قرار داده شده
مجسمهسازی
- محمد تمدن از دوستان پزشکیان از مجسمههایی مانند شطرنجی با مهرههایی بسیار ظریف که محسن پزشکیان در زندان اوین ساخته بودهاست خبر داده است.
نمونه شعر
طرح:
- در روزهای خلوت دلگیر برفی
- نام مرا
- بر شیشه سرد زمستان
- با آههه
- بنویس!
لالههایی که در پاییز میرویند:
- امروز صبح
- گنجشکهای دود
- از لانه ده لوله تفنگ
- در امتداد شیهه شلیک، پر زدند.
- امروز صبح
- وقتی که باد موذی پاییز
- ارواح لالههای سحرگاهی را میآزرد
- ده لاله شکفته شاداب
- از خون سرخ خوبترین بچههای شهر
- رویید
- امروز صبح
- باز
- ده یوسف دگر
- گلگون کفن شدند
- بنگر چگونه باز
- از پوزه سیاه تو ای گرگ
- خون میچکد؟
- ای روسپی پیر!
- امروز ما
- با دستهای خویش
- تا وسعت گلوی تو پیمان بستیم.
- ما اشکهایمان را
- انباشتیم
- باشد که با طلوع سحرگاه آخرین
- طوفان سهمناکی از فریاد
- برخیزد.
مناظره خزه و جگن:
دل گیرم از ماندن، شوق سفری دارد | دُزدانه پیِ رفتن، پایی و پری دارد | |
آن را که سکون مرگ است چون آب نمیماند | از ماندن و گندیدن، گر خود خبری دارد | |
ای پای توأم رفتار، ای بال توأم پرواز | دریابم اگر لطفت با ما نظری دارد | |
جانمایه سپر کردند مردان خدا، چون گل | کز برگ تن خونین، بر سر سپری دارد | |
باکت نه اگر چون تاک، از درد به خود پیچی | کین شاخ خَم اندر خَم، شیرین ثمری دارد | |
آن کاخ ستم خوش سوخت در آتش خشم خلق | آن سوز نهان، باری، اینسان شرری دارد | |
بر معبر طوفانها، رشک آیدم از لاله | کو خنده به لب، امّا خونینجگری دارد | |
دیشب خزه جوبار، با طعنه جگن را گفت | کای سربههوا! هستی زیر و زبری دارد | |
افراشتهای قامت در باد و نمیبینی | پای ستم و دست تاراجگری دارد | |
زیباست به رعنایی سربَرزدنت از آب | تا خلق بگویندت بالندهسری دارد | |
امّا نه ز روی رشک، من گویمت این معنی | بینامونشان مُردن، لطف دگری دارد | |
خندید جگن کای خام! اینم نه عجب از تو | این منطق ویران، هر بیپاوسری دارد | |
آرامش عمق آب، یکسر به تو ارزانی | ما سرکش و آزادیم، ور شور و شری دارد | |
بنگر همه تن شمشیر در پیکر بادم من | کاینسان ز چه از بیداد بر ما گذری دارد | |
گاهش بدرم سینه، گاهش بخراشم تن | ور بشکندم قامت، بر خود ضرری دارد | |
کز ریشه من، فردا، صدشاخ دگر روید | وآن یاوه ز هر سویی، جان در خطری دارد | |
گفتند بس این تمثیل، تازهست هنوز امّا | هر تیره شب مُظلم، خونینْسحری دارد | |
گفتی که چو نِی پوکی، تلخ آمدت این، لیکن | نِی با همه بیمغزی، گاهی شکری دارد |
پناه:
- آن سوی شیشه
-
-
-
- سرما
-
- بیداد میکند.
-
- سرما
-
-
-
- در سردسیر پربرف
- در بادهای هرزه که تا عمق استخوان
-
-
-
-
-
-
-
-
-
- میتازد
-
-
-
-
-
-
-
-
-
- خورشید استوایی چشمت اگر نبود
- بر من چه میگذشت؟
- پای اجاق قلبت
- هنگامهٔ تمامی برفستان را
- از یاد میبرم.
غزلی به لهجه ی شیرین کازرونی
اوّل مو میگفتم که تو دنیا وا تو اُختُم | آخُر تو یه کار کردی، که هِشتُم وا گُرُختُم | |
محضیک بوُدُنی غیر تو جُی کِس توُ دلُم نی | مِزلِنگِ دلم وا سوزنِ عشق تو دُختُم | |
گفتی: تو هنُو خُومی، تَشِ غم تو تَنِت نی | حال چِمگی که توُ دیگِ غَمِ هِجرِ تُو پُختُم؟ | |
اِی بیگ که مِلِنگِشت اَ بَرُم دَر اُومَه نُومَه | یه دَقِّه غَمِت والُّو اَ دنیا نَفُرختُم | |
تو ابری و مُو بُتِّهیِ خُشکُم زیر اُفتُو | هِی پُوپا اِیقه کِردی که مُو تا ریشه سُختُم | |
عطرِت هَوُ وَرداشته، تو مِث باغ نارنجی | تو غرقِ باهار و تَجه، مو لاخهیِ لُختُم | |
حال قَدرِ مو نمدونی ایشالّو بیا روزی | اَشکِت بُکُنُم پاک وا ای دَسّ زُمُختُم | |
گفتی سی چه «محسِن» دِ غزل کازرونی نمگه | مو آرد خودُم بِختُم و آربیزُم اُوُختُم |
نمایشگاه طرح
در اسفند ماه سال ۱۳۵۲ محسن پزشکیان یک برگ دیگر رو کرد و طرحها و نقاشیهایش را در یک نمایشگاه در سالن دانشکده ادبیات دانشگاه تهران به نمایش گذاشت؛ طرحهایی بهغایت ظریف و در عین حال ساده. خیلیها بعدها همین نمایشگاه را از دلایل اصلی دستگیری او توسط ساواک برشمردند. طرحهایی ساده با خطوطی قوی، محکم و درونمایهای کاملاً سیاسی، مخازن نفت، دکلهای حفاری و آدمی که به آنها تکیه داده و دستش را مثل گداهای کنار خیابان به امید سکهای دراز کردهاست؛ بهطوریکه دست، از دور دست بزرگنمایی و نقطه دید موضوع شدهاست. یا عدهای که تابوتی را حمل میکنند که در آن خورشید مرده همچنان نور میافشاند یا درختی که بهجای میوه از آن بلندگوهای تبلیغاتی حکومت روییدهاند. یا یک خیابان طولانی را تصویر کرده بود با تیرهای چراغ برق که بر بالای این تیرها بهجای لامپ، خنجر بود که میدرخشید. در بروشور نمایشگاه محسن پزشکیان چنین نوشته است:
“شاید ابراز وجودی از سر تفنن و و شاید تکاندن بالی به اشتیاق پروازی دور و بلند و آزاد، هر چه حسابش کنید. اما انکار نباید کرد که هر حرکتی هرچند ناچیز نشتریست بر دمل چرکی سکون و آنکه میداند و میماند خار پای رهروانست و سزاوار نفرین. آنچه میبینید منتخبی است از تلاش چند ساله، که خود آغاز پویشی است چندین ساله در نقاشی که با سیاه قلم آغاز شد و با آبرنگ و مینیاتور و پرتره ادامه یافت وسر انجام به طرح رسید چرا که وقتی پای حرف و انتقال اندیشه به میان آمد زیبایی و ظرافت هنری خود به خود پشت خشت میافتد. امید که هرگز به غولهای پوشالی و طبلهای توخالی بدل نشویم؛ که هم خدا را میجویند و هم خرما را میخواهند و از این رو گاه به نعل میکوبند و گاه به میخ میسایند. از چپ و راست روی میز تشریح میافتند و از این ور و آن ور تقدیر و تمجید میشنوند و معلوم نمیشود که کدام وری هستند. جوشنده باشیم و فزاینده نه شیر اطمینانی بر این دیگ و نه ریگی به کفش اندیشه رهروان.”
مبارزه روی صحنه تئاتر
برای کفتار پیر دندان مصنوعی باید خرید
در سال ۱۳۴۹ و ورود محسن پزشکیان به دانشگاه تهران ، پای او کمکم به کارها و فعالیتهای دیگر نیز باز شد. در ابتدا فرامرز طالبی با خواندن نمایشنامهای از محمود مسعودی در نشریه «بازار ویژه هنر و ادبیات» با نام «برای کفتار پیر دندان مصنوعی باید خرید» که تحتتأثیر آثار بکت نوشته بود به فکر اجرای آن نمایشنامه در دانشکده ادبیات افتاد. او پس از کسب اجازه طالبی و موافقت مسعودی برای اجرای این نمایش، چند تن از بچههای گروه شعر (با محوریت فرامرز طالبی) در تلاش برای یافتن محلی برای ظهور و بروز جوانی و آرمانگرایی خود گرد هم آمدند. فرامرز طالبی پس از انتخاب بازیگران تئاتر از میان اعضای گروه به رغم بیمهری مسئولان، سرانجام توانست جایی برای تمرین فراهم کند. گروه تشکیل شد و نمایش در یکی از روزهای پایانی سال ۱۳۴۹ روی صحنه رفت. اجرای این گروه جوان در اولین روز خود، میزبان میهمانانی چون محمود مسعودی و نصرت رحمانی شد، اما هیچگاه نتوانست پا به روزهای بعدی بگذارد. مسئولان دانشکده که متوجه سر پرشور این دانشجویان شده بودند، اجازه اجراهای بعدی را به آنها ندادند!
گروه تئاتر دوست
سال بعد فرامرز طالبی و دیگر اعضای گروه به فکر تشکیل گروه تئاتر «دوست» افتادند. فرامرز طالبی نیز برای دعوت از شاعر سیهچرده و کوتاه قامت دانشکده، بهسراغ او رفت و بیش از پیش با طبع گرم و آتشین مزاج پزشکیان و دلبستگی عمیق این دانشجوی آرمانگرا به فرهنگ سرزمین خود آشنا شد.
سیزیف و مرگ
نمایشنامه بعدی «سیزیف و مرگ» بود. این نمایشنامه یک شخصیت شاخص به نام آرس (خدای جنگ) داشت که برای بازی در نقش آن کسی در گروه نبود که ویژگیهای موردنظر را داشته باشد. فیزیک هیچیک از بچهها، برای بازی در شخصیت آرس مناسب نبود. گروه به ناچار به سراغ دانشجوی ورزشکاری رفت که با اندام متناسب و صدای رسای خود میتوانست بهترین گزینه برای ایفای این نقش باشد؛ محمدعلی اینانلو. گروه تشکیل شده بود و فقط مانده بود انجام کارهای اداری. خانم پری صابری، مدیر اداره فوق برنامههای دانشگاه تهران که هنرمندی خوشنام و درسخوانده بود، با برنامههای گروه موافقت کرد و جایی برای تمرین به آنها داده شد. محسن پزشکیان و دوستان دیگرش دریچه تازهای پیش روی خود گشوده بودند و تأثیر آن را به ویژه در رفتار پزشکیان، میشد به عیان دید. نمایش برای اجرا در آذرماه آماده میشد و ۱۶ آذرماه روز دانشجو بود و به همه اینها باید افزود تنشهای سیاسی همیشگی اعضا را که بخشی از روانشناسی گروه شده بود. اما پیش از اجرا، ساواک یکی از اعضای گروه را دستگیر کرد. وقتی درگیریِ پلیس با دانشگاه شدت گرفت، اجرا موقتاً تعطیل شد؛ اما فرامرز طالبی (کارگردان نمایش)، خود نقش بازیگر دستگیرشده را برعهده گرفت و نمایش روی صحنه رفت. روز اول بیشتر تماشاچیان را دانشجویان رشته تئاتر دانشگاه تهران، دانشکده هنرهای زیبا، تشکیل میدادند. البته چهرهای آشنا نیز در میان تماشاچیان به چشم میخورد: دکتر رضا داوری اردکانی. اجرای سیزیف و مرگ، انتشار دو نقد را در مطبوعات به همراه داشت؛ نقد اول بدون امضا، متنی بود بلند بالا، با عنوان «چرا کسی از اجرای سیزیف و مرگ سخن نگفت» که در آن نویسنده، منتقدان تئاتر را به چالش کشیده بود و نقد دوم از آن احمدرضا دریایی، روزنامهنگار خلاقی بود که بعد از انقلاب، یکی از بنیانگذاران روزنامه همشهری شد.
شب طویل و خانه بارانی
فرامرز طالبی در سال ۱۳۵۱ دو تکپرده شب طویل و خانه بارانی را نوشت و کمکم به محسن پزشکیان نزدیکتر شد. زمان این اجرا نیز آذرماه بود. نمایش در محل اجرای تالار فردوسی دانشگاه تهران به روی صحنه رفت. برای این نمایش هم چند نقد نوشته شد که از آن میان نقد دامون (خسرو گلسرخی) در روزنامه کیهان بیشتر به دل اعضا نشست. در آن دو نمایش، زندگی تیره و مشقت بار روستاییان گیلان و کوچ ناخواسته آنها به شهر به نمایش گذاشته شده بود. این نمایش یکی از سیاسیترین نمایشهای به اجرا درآمده در آن روزگار بود. این گروه تنها گروه تئاتر دانشجویی بود که در رشتهای غیر از تئاتر تحصیل میکرد و از سوی دیگر مواضع سیاسی داشت. خانم پری صابری به طنز نام آنها را گروه تئاتر چریک گذاشته بود. در همان سال گروه سراغ کار دیگری رفت. نمایشنامه «تفنگهای ننه کارار» ، انتخاب بعدی فرامرز طالبی بود. محسن پزشکیان دیگر هنرپیشه قابل اعتمادی شده بود و بهعنوان یکی از شخصیتهای اصلی نمایش در تمرینات گروه شرکت میکرد. تمرینها به خوبی پیش رفت؛ اما بعد از آمادگی گروه، به آنها اجازه اجرا داده نشد.
صیادان
نمایش بعدی گروه کاری از اکبر رادی با نام «صیادان» بود. نمایش به بازیگران زیادی نیاز داشت و کار سختی پیش رویشان بود. با اتفاقاتی که تا آن روز افتاده بود، آمادگی برای رفتن به روی صحنه، دل و جرأت بسیاری میخواست. با وجود این، اعضاء با همان شوق و ذوق روز اول، سینه سپر کردند و پا به میدان گذاردند. تمرینات با جدیت آغاز شد و ادامه یافت. اکبر رادی نیز پس از دیدن تمرین بچهها، بازی آنها سخت به دلش نشست و همانجا اجازه اجرا را به آنها داد و این به معنی گذشتن از حق تألیف خود و سپردن نمایشنامه به یک گروه دانشجویی بود؛ چیزی که در آن زمان یک اتفاق مهم محسوب میشد. اجرای «صیادان» توسط یک گروه دانشجویی خبری مهم شده بود. نمایشی داغ به اجرا درآمد. همه گروه از موفقیت این نمایش احساس رضایت میکردند.
دستگیری توسط ساواک
پس از صیادان، و با وجود پایان تحصیل فرامرز طالبی و رفتن او از دانشگاه، محسن پزشکیان نتوانست کار تئاتر را رها کند. حال خود نمایشهایی را به اجرا درمیآورد و نقشهای اصلی آن را نیز خود بر عهده میگرفت. هر روز فضا ملتهبتر میشد و تئاترهای پزشکیان نیز بیشتر رنگ و بوی سیاسی میگرفت. دوستانش پس از تماشای هریک از نمایشهایش با خود میگفتند او امشب دیگر برنمیگردد و تحقق این پیشبینی زمان زیادی به طول نینجامید. سرانجام یک شب عوامل ساواک به خانهاش ریخته و او را دستگیر کردند. باور بیارتباط بودن پزشکیان با گروههای چریک و مبارز و اجرای چنین نمایشهایی از روی دغدغههای شخصی، برای ساواک آنچنان سخت بود که یک سال او را در زندان نگاه داشتند و در طول این مدت حتی از شکنجه او نیز درنگذشتند. پزشکیان پس از یکسال حبس و شکنجه سرانجام در آذر ۵۳ آزاد شد، اما هیچگاه دست از مبارزه نکشید.
شعرهای تقدیمی به پزشکیان
غزلی از نصرالله مردانی، تقدیم به محسن پزشکیان:
… | ||
ما مردهایم و زنده تویی در دیار عشق | پاینده تا همیشه به دوران کلام تو | |
در شعر پرخروش تو فریاد روزگار | خونینترین حماسه انسان پیام تو | |
درسوگ تو زمان و زمین دل گرفته بو | ای قله بلند حقیقت مرام تو | |
«هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق | ثبت است بر جریده عالم دوام» تو |
شعری از محمدعلی شاکری یکتا، به یاد محسن پزشکیان و نازنینش:
…
- پرنده از تن خورشید پر کشید و گذشت
- چراغ چشم و دلش
- بلور نازک پرواز شد به اوج حضور
- و باغ، دسته گلی
- که بر مزار شهیدان عشق میپژمرد
- ز قلههای سربی و سرد سحرگهان، دیدم
- که اشک میآمد
- به سرسلامتی باغ مرده دل من
قلممویهای از محمد تمدن در سوگ محسن پزشکیان:
جوانمرگی نیست! به مرگ بیزنهار سلام کردن و سر شیرانه مردن داشتن و پیش از آنکه روزگار و زمانه دو پا و دو چشمت را به آهو بسپارد در قابی جوان در ذهن ماندگار شدن. این جاودانگی روح است! …
جوانمرگی نیست! با شیدایان تاریخ -سهروردی و حسنک و عینالقضات و سیف فرغانی- قربانیان آیهها و سایهها؛ در سماعی سرخ پایکوبیدن. این جاودانگی رسالت تاریخی است!
… جوانمرگی نیست! «شیرعلیمردون» اگر نیست «بیعروس» هست که امانت را به منزل برساند…
علی باباچاهی در تابستان۱۳۹۱ دربارهٔ پزشکیان مطلبی نوشت که اینگونه شروع میشود:
زار زار هم که گریه کنی کوزههای شکسته شکستهاند دیگر…
منوچهر مظفریان (زاده ۱۳۱۱، کازرون – درگذشته ۱۳۸۵ در شیراز)، از نویسندگان ایرانی است
منوچهر مظفریان روز جمعه سوم تیرماه ۱۳۱۱ خورشیدی برابر با صفر سال ۱۳۵۱ (قمری) در محله آهنگران کازرون دیده به جهان گشود. فرزند آقا میرزا جلیل فرزند آقا میرزا غلامحسین در خانوادهای متدین و اهل علم و ادب و سیاست به دنیا آمد.
نیاکان وی از رجال و صاحب منصبان زمان خویش به شمار میرفتهاند. که از آن میان میتوان از آقا لطفاله نام برد. مرحوم صدرالسادات سلامی کازرونی در کتاب آثارالرضای خود در شرح معاریف محله آهنگران مینویسد: « و از خانواده مباشرین قدیمه کازرون است: آقا لطف اله کلانتر». ایشان دوره ابتدایی را تا کلاس سوم متوسطه در شهر کازرون و دوره دانشسرای مقدماتی را در شهر شیراز گذراند و سپس به استخدام اداره آموزش و پرورش شهرستان کازرون درآمد و به تدریس پرداخت. وی در حین تدریس به تحصیل نیز ادامه داد و لیسانس ادبیات فارسی خود را در شیراز کسب و پس از چندی از دانشکده علوم تربیتی دانشگاه تهران موفق به اخذ درجه فوق لیسانس شد. ایشان در کنار تدریس چند سالی نیز ریاست دبیرستانهای شاکر(شهید مطهری)و شاپور(شهید بستانپور)کازرون را بر عهده داشت که تا سال ۱۳۵۵ که بنا به تقاضای خویش به شیراز منتقل و ریاست دبیرستان عشایری شیراز را عهدهدار شد، ادامه داشت. وی در دانشگاه آزاد واحد کازرون و فیروزآباد هم تدریس کرد. استاد مظفریان کار تحقیق و نویسندگی را هم در کنار خدمات فرهنگی ادامه داد و علاوه بر همکاری با نشریات گوناگون کشور، مقالات و کتابهای ارزشمندی نیز نگاشته اند.
تحصیلات
- ۱۳۳۱ دوره دوساله دانشسرای مقدماتی
- ۱۳۴۰ لیساس ادبیات، دانشگاه شیراز
- ۱۳۴۷ کارشناس ارشد علوم تربیتی، تهران
- ۱۳۶۵ بازنشستگی از آموزش و پرورش
آثار
- ۱۳۳۱ امواج خروشان، چاپخانه موسوی، شیراز
- ۱۳۴۹ راهنمای آثار تاریخی کازرون، چاپخانه کورش، شیراز
- ۱۳۵۱ شیوه سخن فارسی،
- ۱۳۵۲ جغرافیای کازرون
- ۱۳۵۳ دو عارف از کازرون، فولادوند، شیراز
- ۱۳۵۴ رهبری و مدیریت در اسلام، عطایی، تهران
- ۱۳۵۸ فرهنگ واژههای همخانواده عربی در کتابهای فارسی دوره راهنمایی، نوید، شیراز
- ۱۳۶۲ دیوان پروین اعتصامی، علمی-کتاب آفرین، تهران
- ۱۳۶۴ راهنمای تدریس فارسی دوره راهنمایی(با مشارکت دکتر کامل احمدنژاد)
- ۱۳۶۸ فقیهی از دیار سلمان(یادنامه حاج شیخ عبدالکریم مختاریان)، مدرسه علمیه صالحیه، کازرون
- ۱۳۶۹ یادبود یادواره علامه طباطبایی، نوید، شیراز
- ۱۳۷۳ کازرون در آیینه فرهنگ ایران، نوید، شیراز
- ۱۳۸۱ مصباحالهدایه و مفتاحالعنایه، فرهنگستان زبان و ادب فارسی، تهران
- ۱۳۸۱ لحظههای طلوع، نوید، شیراز
و …
علی اسفندیاری مشهور به نیما یوشیج ، پدر شعر نو فارسی
زندگي نامه نيمايوشيج
علي اسفندياري، مردي كه بعدها به «نيما يوشيج» معروف شد، در بيستويكم آبانماه سال ۱۲۷۶ مصادف با ۱۱ نوامبر ۱۸۹۷ در يكي از مناطق كوه البرز در منطقهاي بهنام يوش، از توابع نور مازندران، ديده به جهان گشود.او ۶۲ سال زندگي كرد و اگرچه سراسر عمرش در سايهي مرگ مدام و سختي سپري شد؛ اما توانست معيارهاي هزارسالهي شعر فارسي را كه تغييرناپذير و مقدس و ابدي مينمود، با شعرها و رايهاي محكم و مستدلش، تحول بخشد. .در همان دهكده كه متولد شد، خواندن و نوشتن را نزد آخوند ده ياد گرفت”.
نيما ۱۱ ساله بوده كه به تهران كوچ ميكند و روبهروي مسجد شاه كه يكي از مراكز فعاليت مشروطهخواهان بوده است؛ در خانهاي استيجاري، مجاور مدرسهي دارالشفاء مسكن ميگزيند. او ابتدا به دبستان «حيات جاويد» ميرود و پس از چندي، به يك مدرسهي كاتوليك كه آن وقت در تهران به مدرسهي «سنلويي» شهرت داشته، فرستاده ميشود بعدها در مدرسه، مراقبت و تشويق يك معلم خوشرفتار كه «نظام وفا» ـ شاعر بنام امروز ـ باشد، او را به شعر گفتن مي اندازد. و نظام وفا استادي است كه نيما، شعر بلند «افسانه» كه بهقولي، سنگ بناي شعر نو در زبان فارسي است را به او تقديم كرده است.
او نخستين شعرش را در ۲۳ سالگي مينويسد؛ يعني همان مثنوي بلند «قصهي رنگ پريده» كه خودش آنرا يك اثر بچگانه معرفي كرده است. نيما در سال ۱۲۹۸ به استخدام وزارت ماليه درميآيد و دو سال بعد، با گرايش به مبارزهي مسلحانه عليه حكومت قاجار و اقدام به تهيهي اسلحه ميكند. در همين سالهاست كه ميخواهد به نهضت مبارزان جنگلي بپيوندد؛ اما بعدا منصرف ميشود.
نيما در دي ماه ۱۳۰۱ «افسانه» را ميسرايد و بخشهايي از آن را در مجلهي قرن بيستم به سردبيري «ميرزاده عشقي» به چاپ ميرساند. در ۱۳۰۵ با عاليه جهانگيري ـ خواهرزادهي جهانگيرخان صوراسرافيل ـ ازدواج ميكند. در سال ۱۳۱۷ به عضويت در هيات تحريريهي مجلهي موسيقي درميآيد و در كنار «صادق هدايت»، «عبدالحسين نوشين» و «محمدضياء هشترودي»، به كار مطبوعاتي ميپردازد و دو شعر «غراب» و «ققنوس» و مقالهي بلند «ارزش احساسات در زندگي هنرپيشگان» را به چاپ ميرساند. در سال ۱۳۲۱ فرزندش شراگيم بهدنيا ميآيد ـ كه بعد از فوت او، با كمك برخي دوستان پدر، به گردآوري و چاپ برخي شعرهايش اقدام كرد.
نوشتههاي نيما يوشيج را ميتوان در چند بخش مورد بررسي قرار داد: ابتدا شعرهاي نيما؛ بخش ديگر، مقالههاي متعددي است كه او در زمان همكاري با نشريههاي آن دوران مينوشته و در آنها به چاپ ميرسانده است؛ بخش ديگر، نامههايي است كه از نيما باقي مانده است. اين نامهها اغلب، براي دوستان و همفكران نوشته ميشده است و در برخي از آنها به نقد وضع اجتماعي و تحليل شعر زمان خود ميپرداخته است؛ ازجمله در نامههايي كه به استادش «نظام وفا» مينوشته است.
آثار خود نيما عبارتند از: «تعريف و تبصره و يادداشتهاي ديگر» ، «حرفهاي همسايه» ، «حكايات و خانوادهي سرباز» ، «شعر من» ، «مانلي و خانهي سريويلي» ،«فريادهاي ديگر و عنكبوت رنگ» ، «قلمانداز» ، «كندوهاي شكسته» (شامل پنج قصهي كوتاه)، «نامههاي عاشقانه» و غيره.
و عاقبت در اواخر عمر اين شاعر بزرگ، درحاليكه به علت سرماي شديد يوش، به ذاتالريه مبتلا شده بود و براي معالجه به تهران آمد؛ معالجات تاثيري نداد و در تاريخ ۱۳ ديماه ۱۳۳۸، نيما يوشيج، آغازكنندهي راهي نو در شعر فارسي، براي هميشه خاموش شد. او را در تهران دفن كردند؛ تا اينكه در سال ۱۳۷۲ طبق وصيتش، پيكرش را به يوش برده و در حياط خانه محل تولدش به خاك سپردند.
نيما علاوه بر شكستن برخي قوالب و قواعد، در زبان قالبهاي شعري تاثير فراواني داشت؛ او در قالب غزل ـ بهعنوان يكي از قالبهاي سنتي ـ نيز تاثير گذار بوده؛ به طوري كه عدهاي معتقدند غزل بعد از نيما شكل ديگري گرفت و به گونهاي كاملتر راه خويش را پيمود.
سيداكبر ميرجعفري، شاعر غزلسراي ديگر، بيشترين تاثير نيما را بر جريان كلي شعر، در بخش محتوا دانسته و ميگويد: «شعر نو» راههاي جديدي را پيش روي شاعران معاصر گشود. درواقع با تولد اين قالب، سيل عظيمي از فضاها و مضاميني كه تا كنون استفاده نميشد، به دنياي ادبيات هجوم آورد. درواقع بايد بگوييم نوع نگاه نيما به شعر بر كل جريان شعر تاثير نهاد. در اين نگاه همه اشيايي كه در اطراف شاعرند جواز ورود به شعر را دارند. تفاوت عمده شعر نيما و طرفداران او با گذشتگان، درواقع منظري است كه اين دو گروه از آن به هستي مينگرند.
«نيما يوشيج» به روايت دكتر روژه لسكو «نيما يوشيج» براي اروپاييان بويژه فرانسه زبانان چهره اي ناشناخته نيست. علاوه براينكه ايرانيان برخي از اشعار نيما را به زبان فرانسه ترجمه كردند، بسياري از ايرانشناسان فرانسوي نيز دست به ترجمه اشعار او زدند و به نقد آثارش پرداختند. بزرگاني چون دكتر حسن هنرمندي، روژه لسكو، پروفسور ماخالسكي، آ.بوساني و… كه در حوزه ادبيات تطبيقي كار مي كردند عقيده داشتند چون نيما با زبان فرانسه آشنابوده، بسيار از شعر فرانسه و از اين طريق از شعر اروپا تأثير پذيرفته است. از نظر اينان اشعار سمبوليستهايي چون ورلن، رمبو و بويژه ماگارمه در شكل گيري شعرسپيدنيمايي بي تأثير نبوده است.
پروفسور «روژه لسكو» مترجم برجسته «بوف كور» صادق هدايت، كه در فرانسه به عنوان استاد ايران شناسي در مدرسه زبانهاي زنده شرقي، زبان كردي تدريس مي كرد، ترجمه بسيار خوب و كاملي از «افسانه» نيما ارائه كرد و در مقدمه آن به منظور ستايش از اين اثر و نشان دادن ارزش و اهميت نيما در شعر معاصر فارسي، به تحليل زندگي و آثار او پرداخت و نيما را به عنوان بنيانگذار نهضتي نو در شعر معاصر فارسي معرفي كرد.
دكتر رو»ه در مقدمه ترجمه شعر افسانه در مقاله اش مي نويسد:
«شعر آزاد» يكي از دستاوردهاي اساسي مكتب سمبوليسم بود كه توسط ورلن، رمبو و … در «عصر روشنگري» بنا نهاده شد و شاعران و نويسندگان بسياري را با خود همراه كرد كه نيمايوشيج نيز با الهام از ادبيات فرانسه يكي از همراهان اين مكتب ادبي شد.
هدف در شعر آزاد آن است كه شاعر به همان نسبت كه اصول خارجي نظم سازي كهن را به دور مي افكند هرچه بيشتر ميدان را به موسيقي وكلام واگذارد. در واقع در اين سبك ارزش موسيقيايي و آهنگ شعر در درجه اول اهميت قرارمي گيرد.
شعر آزاد به دست شاعران سمبوليست فرانسه چهره اي تازه گرفت و به شعري اطلاق مي شد كه از همه قواعد شعري كهن بركنار ماند و مجموعه اي از قطعات آهنگدار نابرابر باشد.
در چنين شعري، قافيه نه در فواصل معين، بلكه به دلخواه شاعر و طبق نياز موسيقيايي قطعه در جاهاي مختلف شعر ديده مي شود و «شعر سپيد» در زبان فرانسه شعري است كه از قيد قافيه به كلي آزاد باشد و آهنگ دار بودن به معناي موسيقي دروني كلام از اجزا جدايي ناپذير اين نوع شعر است. كه اين تعاريف كاملاً با ماهيت و سبك اشعار نيما هماهنگي دارد.
در مجموع مي توان گفت كه:
- نيما كوشيد تجربه چندنسل از شاعران برجسته فرانسوي را در شعر فارسي بارور سازد.
۲ . نيما توانست شعر كهن فارسي را كه در شمار پيشروترين شعرهاي جهان بود ولي در چند قرن اخير كارش به دنباله روي و تكرار رسيده بود را با شعر جهان پيوند زند و بارديگر جاي والاي شعر فارسي را در خانواده شعر جهان به آن بازگرداند.
- نيما توانست عقايد متفاوت و گاه متضاد برخي از بزرگان شعر فرانسه را يكجا در خود جمع كند و از آنها به سود شعر فارسي بهره گيرد. او عقايد و اصول شعري «مالارمه» كه طرفدار عروض و قافيه بود را در كنار نظر انقلابي «رمبو» كه خواستار آزادي كامل شعر بود، قرارداد و با پيوند و هماهنگي بين آنها «شعر سپيد» خود را به ادبيات ايران عرضه كرد.
۴ . نيما از نظر زبانشناسي ذوق شعري ايرانيان را تصحيح كرد و با كاربرد كلمات محلي دايره پسند ايرانيان را در بهره برداري از زبان رايج و جاري سرزمينش گسترش داد. او يكي از بزرگان شعر فولكلور ايران شمرده مي شود.
- نيما جملات و اصطلاحات متداول فارسي و صنايع ادبي بديهي و تكراري را كنار نهاد تا از فرسودگي بيشتر زبان پيشگيري كند و اينچنين زبان شعري كهن فارسي كه تنها استعداد بيان حالات ملايم و شناخته شده عرفاني و احساساتي را داشت، توانايي بيان هيجانات، دغدغه ها، اضطرابات و بي تابي هاي انسان مدرن امروزي را به دست آورد. بدين ترتيب زبان شعري «ايستا و فرسوده» گذشته را به زبان شعري «پويا و زنده» بدل كرد.
- نيما همچون مالارمه ناب ترين معني را به كلمات بدوي بخشيد. او كلمات جاري را از مفهوم مرسوم و روزمره آن دور كرد و مانند مالارمه شعر را سخني كامل و ستايشي نسبت به نيروي اعجاب انگيز كلمات تعريف كرد.
- نيما همچون ورلن تخيل و خيال پردازي را در شعر به اوج خود رساند و شعر را در خدمت تخيل و توهم گرفت نه تفكر و تعقل.
- نيما بر «وزن» شعر بسيار تأكيد داشت. او وزن را پوششي مناسب براي مفهومات و احساسات شاعر مي دانست.
مي تراود مهتاب
مي درخشد شبتاب
نيست يك دم شكندخواب به چشم كس وليك
غم اين خفته چند
خواب در چشم ترم مي شكند
نگران با من ايستاده سحر
صبح مي خواهد از من
كز مبارك دم او آورم اين قوم به جان باخته را بلكه خبر
در جگر ليكن خاري
از ره اين سفرم مي شكند
نازك آراي تن ساق گلي
كه به جانش كشتم
و به جان دادمش آب
اي دريغا به برم مي شكند
دستهاي سايم
تا دري بگشايم
بر عبث مي پايم
كه به در كس آيد
در وديوار به هم ريخته شان
بر سرم مي شكند
مي تراود مهتاب
مي درخشد شبتاب
مانده پاي ابله از راه دور
بر دم دهكده مردي تنها
كوله بارش بر دوش
دست او بر در مي گويد با خود
غم اين خفته چند
خواب در چشم ترم ميشكند
اشعار
- قصه رنگ پریده
- منظومه نیما
- خانواده سرباز
- ای شب
- افسانه
- مانلی
- افسانه و رباعیات
- ماخ اولا
- شعر من
- شهر شب و شهر صبح
- ناقوس قلم انداز
- فریاد های دیگر و عنکبوت رنگ
- آب در خوابگه مورچگان
- مانلی و خانه سریویلی
- مرقد آقا (داستان)
- کندوهای شکسته (داستان)
- آهو و پرندهها (شعر و قصه برای کودکان)
- توکایی در قفس (شعر و قصه برای کودکان)
واما داستان سفر به یوش از زبان طراح سایت شهرستان کازرون :
پس از گذشت کلی مسیر پیچ در پیچ که ابتدای آن از هزار چم جاده چالوس شروع میشد به روستای یوش رسیدیم که زیبائی وطبیعت آن مرا به تحسین واداشت بیخود نیست که نیما در اینجا شاعر شده است وهزار سبک پیش گزیده شعر را برهم زده است.
– نمائی از روستای یوش – زادگاه علی اسفندیاری ( نیما یوشیج )
پس از سپری کردن کلی کوچه باغهای قدیمی که پر از درختان آلو ، زردآلو وگردو بود بالاخره به خانه نیما یوشیج رسیدیم کوچه ای با صفا که از زیر سنگفرشهای آن آبی خنک جاری بود و ترانه زیبائی از زندگی بکر انسان را در گوش خسته مسافران جاری می ساخت . خانه ای زیبا که نشاندهنده رونق زندگی در روزگاران قدیم بود.
– نمائی از خانه زیبای علی اسفندیاری ( نیما یوشیج ) در یوش
– نمائی از درب ورودی خانه علی اسفندیاری ( نیما یوشیج )
حیاط این خانه بسیا زیبا بود ودر وسط آن مزار نیما قرار داشت دور تا دور حیاط پر بود از عکسهایی بسیار قدیمی وزیبا که یکی از دیگری دیدنیتر بود .در ادامه به چند تصویر از آن می پردازیم.
– نمائی از ایوانها ، اندرونیها واتاقهای زیبای خانه علی اسفندیاری ( نیما یوشیج )
– نمائی دیگر از خانه علی اسفندیاری ( نیما یوشیج )
– از راست استاد شهریار ، شراگیم فرزند نیما و علی اسفندیاری ( نیما یوشیج )
– طوبی مفتاح مادر علی اسفندیاری ( نیما یوشیج )
– عکسی از جوانی علی اسفندیاری ( نیما یوشیج )
– عکسی از تفریحات علی اسفندیاری ( نیما یوشیج ) با دوستان
– مزار نیما که در کنار خواهرش و جمع آوری کننده آثارش در وسط حیاط همان خانه آرمیده است.
این همه چیزی نبود که در آنجا می توان دید واقعا هر ایرانی می بایست حداقل یکبار و دیدن این همه زیبائیبه این روستا برود.
وبه قولی شنیدن کی بود مانند دیدن . یا حق
وصيّتنامهی ِ نيمايوشيج
شب دوشنبه ۲۸ خرداد ۱۳۳۵
امشب فکر میکردم با اين گذران ِ کثيف که من داشتهام – بزرگی که فقير و ذليل میشود – حقيقةً جای ِ تحسّر است . فکر میکردم برای ِ دکتر حسين مفتاح چيزی بنويسم که وصيتنامهی ِ من باشد ؛ به اين نحو که بعد از من هيچکس حقّ ِ دست زدن به آثار ِ مرا ندارد . بهجز دکتر محمّد معين ، اگر چه او مخالف ِ ذوق ِ من باشد .
دکتر محمّد معين حق دارد در آثار ِ من کنجکاوی کند . ضمناً دکتر ابوالقاسم جنّتی عطائی و آل احمد با او باشند ؛ به شرطی که هر دو با هم باشند .
ولی هيچيک از کسانی که به پيروی از من شعر صادر فرمودهاند در کار نباشند . دکتر محمّد معين که مَثَل ِ صحيح ِ علم و دانش است ، کاغذ پارههای ِ مرا بازديد کند . دکتر محمّد معين که هنوز او را نديدهام مثل ِ کسی است که او را ديدهام . اگر شرعاً میتوانم قيّم برای ِ ولد ِ خود داشته باشم ، دکتر محمّد معين قيّم است ؛ ولو اينکه او شعر ِ مرا دوست نداشته باشد . امّا ما در زمانی هستيم که ممکن است همهی ِ اين اشخاص ِ نامبرده از هم بدشان بيايد ، و چقدر بيچاره است انسان … !